دیدار مسئولان دانشگاه سمنان با تنها آزاده سرافراز این دانشگاه
به مناسبت 26 مرداد سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی ، مسئولان دانشگاه سمنان با حضور در منزل دکتر علی حقیقی اصل عضو هیات علمی و رئیس دانشکده مهندسی شیمی ، نفت و گاز و تنها آزاده این دانشگاه با وی دیدار و گفتگو کردند .
به گزارش روابط عمومی دانشگاه سمنان ؛ حجت الاسلام حسین ذوالفقاری لقب مسئول دفتر نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه سمنان در این دیدار ضمن قدر دانی از جانفشانی های آزادان سرافراز میهن به ویژه دکتر حقیقی اصل گفت : آزادگان از سرمایه های کشور محسوب می شوند چرا که با از خود گذشتگی و ایثار در راه دفاع از اسلام و انقلاب گام برداشتند .
حجت الاسلام ذوالفقاری لقب افزود : آزادگان برای دفاع از انقلاب سختی های زیادی را در دوران اسارت متحمل شدند و به عنوان الگویی در این زمینه هستند .
وی با اشاره به جنگ 12 روزه و اتحاد و همبستگی مردم ایران و عملکرد موفق نیروهای نظامی در دفاع از کشور افزود : همه باید برای دفاع از کشور آماده باشیم
دکتر سیف الله سعدالدین رئیس دانشگاه سمنان نیز در این دیدار گفت : باید نخبگان علمی را حول تحقق منویات مقام معظم رهبری همگرا کرد .
دکتر سعدالدین با اشاره به دفاع مقدس 12 روزه گفت : این حمله نشان داد این نخبگان بودند که باعث شدند ایران با دستیابی به دستاوردهای علمی و نظامی در مقابل اسرائیل و آمریکا بایستد و آنها را واردار به آتش بس نماید .
وی بر نخبه پروری تاکید کرد و تصریح کرد : دانشجویان دیروز ، دانشمندان و افتخار آفرینان امروز هستند و باید با ایجاد امید در کلاسها و دانشگاه ها دانشجویان را به آینده امیدوار کرد و ضمن آموزش ، تجربیات و سختی های راه را نیز برای آنان بازگو کرد .
دکتر علی حقیقی اصل، متولّد شهرستان فردوس و عضو هیئت علمی و رئیس دانشکده مهندسی شیمی ، نفت و گاز و تنها آزاده دانشگاه سمنان است .
بخشی از خاطرات دکتر حقیقی اصل در کتاب گنج بی پایان:
شب بود و تاریک، با خودمان میگفتیم خوب حالا که میرسیم یک اتاقی ویا جایی را به ما میدن که بخوابیم. من عقب اتوبوس بودم. در را که باز کردند، دیدیم صدای آه و ناله میآید. گفتیم خدایا چه خبر است اینجا! وقتی به لبة در رسیدم، دیدم تونلی به طول سی، چهل متر با سربازها درست کردهاند. سربازها دو طرف ایستاده و کابل، نبشی و میلگرد به دست، منتظر ما بودند. هوا خیلی گرم بود و بعثی ها دستشان از این شلنگها لاستیکی بود و با آن به جان بچهها افتاده بودند و گرمی هوا باعث میشد این شلنگهایی که به ما میزدند، هم چین دور بدن آدم میپیچید. بعضیهاشون که واقعا انسانیت را زیر پا گذاشته بودند و با میلگرد و نبشی میزدند. براثر ضربات شلنگهایی که میزدند بعضیها چشماشونو از دست دادند چون شلنگ به چشمها اصابت کرده بود و باعث پارگی چشم بچه ها شده بود، صحنههای دردناکی بود. مسیر دیگری نبود. مجبور بودیم که از این تونل مرگ عبور کنیم شاید این تونل چیزی حدود سی متر بود که دوطرف ایستاده بودند و از تو با شلاق پذیرایی می کردند. این پذیرایی در استخبارات بغداد هم از ما شد!!! توی اون شرایط، تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود برای اینکه به سرم ضربه وارد نشود دستامو گذاشتم روی سرم. آنها هم تا جایی که توانستند شلنگ وشلاق نثارمان کردند. یادمه که یک جسم سخت مثل نبشی به سرم خوردکه اگر دستم نبود، معلوم نبود چی به سرم میآمد. طوری شده بود که حافظه هامان را از دست داده بودیم و چیزی یادمان نمی آمد. بعدها به مرور زمان حافظه هایمان بازیابی شد ولی اون موقع واقعا هیچی یادمون نبود هیچی اصلا ! یه کسی که انگار مغزشو خالی کرده باشند وهیچ گونه اطلاعاتی نداشته باشد. به انتهای خط که رسیدیم، دیدیم برخی افراد بهخاطر اصابت این کابلها، شلّاقها و شلنگها، چشمهایشان را از دست داده بودند. این شلنگها به چشمشان اصابت کرده و چشمشان شکافته شده بود. از بدن تعداد زیادی از بچّهها خون جاری بود. اینها حادثههای تلخی بود که در آنجا دیدیم. ده روز در زندان استخبارات بغداد بودیم. این شرایط را هر روز برایمان تکرار میکردند. آنجا سلّولهای انفرادی زیادی بود. از چیزهایی که روی دیوار نوشته شده بود، معلوم میشد قبلاً ایرانیهای زیادی آنجا بودهاند. نوشتههایشان حاکی از این بود که دوران خیلی سختی را سپری کردهاند.
نظر دهید